جدول جو
جدول جو

معنی پیش قسط - جستجوی لغت در جدول جو

پیش قسط
قسمت اول از پولی که باید به اقساط داده شود
تصویری از پیش قسط
تصویر پیش قسط
فرهنگ فارسی عمید
پیش قسط
(قِ)
مساعده، قسمت نخست از چند قسمت وجهی که بعاجل دهند و اقساط دیگر را به آجل. یک حصه از چند حصۀ پرداخت پولی، بیعانه
لغت نامه دهخدا
پیش قسط
پیشا دست ستد و داد جز به پیشا دست - داوری باشد و زیان و شکست (لبیبی) پیشا کاست آرمون مساعده وجهی که پیشکی دهند، قسمت نخست از چند قسمت وجهی که پیشکی دهند و بقیه را باقساط، بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
پیش قسط
((قِ))
مساعده، وجهی که پیشکی دهند، قسمت نخست از چند قسط، بیعانه
تصویری از پیش قسط
تصویر پیش قسط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش رس
تصویر پیش رس
کسی که پیش از دیگران به مقصد برسد، پیش رسنده، آنچه پیش تر از وقت مقرر فرابرسد، میوه ای که زودتر از نوع خود به دست آید، نوبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند، پیش گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش دست
تصویر پیش دست
پیشکار، مددکار، معاون، آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش قبض
تصویر پیش قبض
آنچه زودتر به چنگ آید و گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
(شِ دَ)
مقابل. روبرو. نزدیک. برابر: خواجه بر راست امیر بود و بونصر پیش دست امیر بود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
بشقاب (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نوعی از اسلحه. (غیاث). نام فنی از کشتی و آن دست بر دست حریف کرده به اوضاع مختلف بزور زدن است. در هندی آنرا لیکی نامند. (غیاث) در اصطلاح زورخانه محلی از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور آن که طرف با دست آنرا گرفتن تواند:
در کشتی بگل و سرو سمن بستۀ اوست
پیش قبض همه در پنجۀ شایستۀ اوست.
میر نجات
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
مقدم. سابق. که پیش قدمی کند. که نخست بکاری درآید. که در کارها مقدم باشد، آنکه بر دیگران سابقۀ دوستی و خدمتگزاری دارد، در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف، در فارسی مترادف کبیر که او را شیخ و پدر نیز گویند. بزرگ قوم. رأس الحزب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش رس
تصویر پیش رس
کسی که پیش از دیگران بمقصد برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش سو
تصویر پیش سو
قدام (از جهات ست)، قسمت موخر از بدن و هر چیز دیگر مقابل پس سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دست
تصویر پیش دست
سبقت گیر، مقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قاب
تصویر پیش قاب
پشقاب، بشقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قبض
تصویر پیش قبض
نوعی اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که زود تر از دیگران بکاری اقدام کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قبض
تصویر پیش قبض
((قَ))
نوعی از اسلحه، فنی است از کشتی و آن عبارت است از دست بر دست حریف گذاشتن و به انواع مختلف زور زدن، محلی است از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور که طرف با دست آن را تواند گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
((قَ دَ))
آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش شرط
تصویر پیش شرط
پیش نیاز
فرهنگ واژه فارسی سره
بشقاب، سبقت گرفتن در کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش نیاز، پیش شرط
دیکشنری اردو به فارسی